پول
اشعاری در قالب دوبیتی در قلمرو فکاهی و طنز
ز بی پولی دلم اندر دلم ریخت هـمه دیـوار و سقف کاگلم ریخت
جوانی و نشاطم رفت از دست که برگ وساقه ام باحاصلم ریخت
**************
شب و روزم به خودمی خوانی ای دوست هـمه درد دلـم مـی دانـی ای دوست
ولی بی پولیم بدداغ و دردی است از ایـن بابـت مرا می رانی ای دوست
**************
مراچون پول باشدشادم و شاد ز شــادابــی تــوان آواز ســـر داد
ز بی پولی همه افسرده حالم امان از دسـت پـول ، فریاد ، فریاد
**************
هرآن کس راکه پول بسیارباشد مــر او را زنــدگــی پـر بـار بـاشد
ولی بی پول کارش زار زاراست شب وروزش غصه اش درکارباشد
**************
الا ای اسـکـنـاس بــی مـروت چـرا بـایـد خوریم سیلی و چوبت
کـسـان را آبـرو در پـنـجه ی تو هـلاکـنـد مــردمــان در آرزویـــت
" حاج محمّد انالوئي دبير ادبيات فارسي چادگان"