زبان حال مادر شهید درسوگ فرزندش
اي شمع شب تارم خون از غـم تو بـارم گشته كمر من خــم، از زاري بســـيارم
گويند كه تو رفتي،اما تو هـنوز هســتي مي بينمـت اي مادر،دست بر سـر تو دارم
جــان دلــم اي مادر بامن سخني داري؟
رنــج محني بردم،خون جگري خـوردم خوش بود دلم اينكه،شـــاخ گلي پروردم
چند سال اميدم بود،دايم سخن مــن بود در مــوقع دامادي،من حجلهءتو بيــــنم
شد حجله ات اي مادر،خون بارگي و زاري
سخت است به هرمادر،داغ غم جان پرور مشــكل بتوان اين غم،بيرون كنـدش ازسر
هر وقت برآيد ياد ، ما را برآيـد داد اي شيــرهء جــان خورده،بازآي دگر از در
مـــن منتظرم مـــادر،تاازسفر آيي تو
اي خفته به زيرخاك،ازمرگ تواين دل چاك هرچندكنم من صبر،قلب است نه هرخاشــاك
كي موقع ديداراست،ازچه شــب من تاراست كاشانهء توگور است ، از خنـجر آن ســفّاك
از بعــثي بد كردار،مظلوم وشهيدي تو
ارادتمند خانواده شهدا
محمّد انالويي دبير ادبيات فارسي چادگان 6/11/71