شهید مرتضی شاهمرادی
زنده ای ،ای لاله رخ ، ای مرتضی
پر زدی ای مرغ عشق ، بر سر شاخ جنان نـزد خـدا میـهـمـان ، بـا هــمـۀ عــرشـیــان
از قـفـس تـنگ جـسـم ، کرده رها روح را اوج کــواکـب کنی ، سـیر بر ایـن عرضیان
بـعـد فـراقـی دراز ، دور ز مـعـشوق خـود جام وصال کرده نوش،با شعفی بس عیان
رفـته ای از نـزد ما ، کشته شدی مرحبا زندگی بـا صــفـا ، یــافــتــه ای جــاودان
حجله نشین گشته ای ای مرتضی
خوش سفری کرده ای ، بیع و شرا کرده ای داده ای جان ای عزیز ، بهشت بگرفته ای
ما همه در روی خاک ، منتظر و سینه چاک کی برسیم بر مقامی ، که تو بر رفته ای
هـان ! نه مگر جملگی،قافله ایم پیش وپس پـیش همه رفته ای،جان چه بیاسوده ای
مـردن در جـنـگ و رزم ، در ره الله و دیــن رتبۀ عظماست بر، مرگ که تو بگرفته ای
دین ادا کرده ای ای مرتضی
خـون تو در چـادگان ،شـسته نخواهد شدن یـاد تـو در جـان مـا ، خـسته نخواهد شدن
کار تـو بـس افـتـخار ، روشـنـی چـشم ما راه تـو راه خـــدا ، بـسـتـه نـخـواهـد شدن
راه شهیدان همه ، روشن و نورانی است عـاشـق راه خـدا ، کـشـتـه نـخـواهـد شدن
دفتر عمر تو شد ، دفتر رنگین به خـون دفتر زرین به خون ، شسته نخواهد شدن
جان ز جهان شسته ای ای مرتضی
آتــشـی افـروختی ، جـان هـمـه سـوخـتــی عشق بـه آزادگـان ، جـمـلـگـی آمــوخـتـی
بـر سـر نـرد قـمـار ، مـصـمّـم و بـیـقـرار جان بـه جهان آفرین ،چه با شکوه باختی
بی رمق و جان بدیم،جان به تن آورده ای پـرچم انـسـانـیـت ، بــر فــلـک افـراخــتـی
بـر پـدرت تـهـنـیـت ، گـفـتـه همه چادگان خصوصا این "محمد" ، که جان او سوختی
چشم به وصال دوخته ای ای مرتضی
حاج محمد انالوئی . دبیر ادبیات فارسی . چادگان